سلام
لطف کنید از این به بعد برای استفاده بهتر دوستان از مطالبتون ،فینگلیش تاییپ نکنید؛متشکرم(ویرایش:حیدری)
دادائیسم و گرافیك
چكیده
اصطلاح "هنرهای زیبا" با آغاز جنگ جهانی اول به شدت آسیب دید؛ با این حال در مفهوم كلی، آثار سالهای اولیه سده بیستم هنوز در برخی كیفیات فُرمی مشخص مشتركاتی با هنر دوره¬های دیگر داشت. علی¬رغم دگرگونی¬هایی كه به دلیل تفاسیر جدید از فضا یا تغییر تدریجی موضوعات پدید آمده بود، همان اصطلاحات هنری پیشین برای توصیف یك تابلوی نقاشی یا یك تندیس یا مجسمه كفایت می¬كرد. اگرچه هنرمندان مدعی بودند كه حركتهای جدیدی را آغاز كرده¬اند، اما این حركات تا زمانی كه تأثیر گذشته این چنین تسلط داشت، نمی¬توانست كاملاً جدید باشد.
هنر سده بیستم با هجوم "ایسم" های مختلف و با افزایش رنج و آلام آغاز شد، تا اینكه سرانجام یك جنبش پُرنخوت، با اعتماد به نفس و جوان به نام "دادا" فراگیر شد. جنبش فوق همچنان¬ كه بر ادبیات، تأتر و نقاشی تأثیرگذار بود، بر هنر گرافیك هم اثرات مهمی برجای نهاد.
از آنجا كه در بیشتر كتب، جنبش دادا در نقاشی مطرح گردیده و چندان از ارتباط آن با گرافیك صحبتی به میان نیامده، بر آن شدیم تحقیقی موجز از این جنبش و تأثیر آن در حوزه گرافیك به عمل آوریم كه در ذیل بدانها اشاره شده است.
مقدمه
گرایش دادا ـ این محصول فشارها و تكانهای روانی ناشی از جنگ اول جهانی ـ گرایشی ضد هنر و انكارگرایانه " نهیلیستی " بود. هنرمندانِ دنباله روِ این حركت همة ارزشهای عصر خود را به سُخره می¬گرفتند و معتقد بودند كه تمدن معاصر آنها تمدنی دیوانه و بی¬منطق است. از آنجا كه مبانیِ كار دادائیست¬ها انكارگرایی بود، تفسیر و فهم آثار ایشان دشوار است. هرچند دادائیسم گرایشی زودگذر بود و در سال 1922 به¬طور غیرمنتظره¬ای به پایان رسید، معهذا بر حركت¬های هنری بعدی تأثیرات قابل توجهی داشت [ب: جمعی از نویسندگان، 117]. به عنوان نمونه بسیاری از دادائیست¬ها در اروپا به سوررئالیسم گرویدند و روح دادائیسم در آمریكا در گرایشاتی همچون پاپ آرت ادامه پیدا كرد [نجفیان، 268].
تاریخچه
واژه دادا به¬طور تصادفی از یك فرهنگ لغت گزیده شد و هنوز نیز عملاً نامفهوم است. اگرچه در زبان روسی در معنای تحت¬الفظی به مفهوم "بله، بله" است، در آلمانی به معنای " بلغور كودك " و در فرانسوی به معنی " اسب چوبی اسباب بازی" می¬باشد. این واژه توسط دو تن از روشنفكران، تریستان تزارا و ریچارد هولسنبك، و برای توصیف گروهی كه در سال 1915 تشكل یافت مورد استفاده قرار گرفت. این جنبش در زمان چند پاره شدن اروپا طی جنگ جهانی اول رشد یافت و در زوریخ كه بعدها به مأمنی برای مهاجرین جنگی، معترضین، آشوبگران، آنارشیست¬ها و روشنفكران بدل شد مركزیت یافت. اما مكان اصلی آن، كافه¬ای بود كه بعداً به¬طور همزمان به باشگاه هنرمندان، نمایشگاه و سالن تأتر بدل شد.
دادائیست¬ها از ابزارهای مختلفی برای هجو و استهزای معیارهای بورژوازی بهره بردند. آنها بورژوازی را عامل بروز هرج و مرج و آشوبِ حاصل از جنگ می¬دانستند. دادا بیشتر نوعی گرایش و رویكرد بود تا یك سبك خاص. اما فضای اندیشه و تفكر دوران به گونه¬ای بود كه بسیار سریع فراگیر و گسترده شد. به¬طور مشخص نمی¬توانیم یك ویژگی خاص برای دادا در نظر بگیریم، زیرا آثار فردی زیادی در این جریان هنری فرصت ظهور یافتند. تمامی جنبش¬های هنریِ پیش از آن علی¬رغم نفی برخی از جوانب هنر قبل از خود، همگی تلاش داشتند تا اثری موزه¬ای خلق كنند. در حالیكه دادائیسم با وجود كلیه تناقضات درونی¬اش، حقیقتاً قصد نداشت تا كاری خلق كند كه ماندگار باشد. به عنوان نمونه دادائیست¬ها در یكی از نمایشگاه¬های خود (كلن، 1920) تابلویی را به نمایش گذاشتند كه تبری به آن متصل شده بود و به عنوان فراخوانی برای آشوب تلقی می¬شد. این نوع اعتراض باعث شد تا دادائیسم را نوعی جنبش "ضد هنر" بدانند و نكته طنزآمیز اینجاست كه بسیاری از آثار آنان در شمار شاهكارهای هنری سده بیستم به شمار آمد [الف: جمعی از نویسندگان، 68] از جمله اشیای "حاضر آماده" ای كه دوشان تصادفاً برمی¬گزید و هدفهای جدی هنری را به ریشخند می¬گرفت؛ نظیر پیشابدان [گاردنر، 643]. "حاضر آماده" ها مصنوعاتی معمولی و روزمره بودند كه توسط هنرمند تقدس شده، از محیط معمول خود جدا گشته و به عنوان یك اثر هنری معرفی می¬شدند. در این زمینه مارسل دوشان و شویترز مهمترین چهره¬ها بودند.
روشهای ابداعی و خلاقانه دادا كه مبتنی بر تصادف و اتفاق بود، بعدها به ویژه در سبكهای اكسپرسیونیسم انتزاعی و هنرِ مفهومی بسیار مورد استفاده قرار گرفت. در حقیقت روح و قریحه دادائیست¬ها هرگز به¬طور كامل از بین نرفت و سنت آنان به¬طور مثال در مجسمه¬های قراضه¬بند (هنر آخال كاری) و پاپ آرت (كه در آمریكا گاهی "نئو دادا" خوانده می¬شود) همچنان تداوم یافت [الف: جمعی از نویسندگان، 70 و 71].
دادائیسم و گرافیك
قبل از آغاز پژوهش¬ها و تجربیات مدرسه "باهاوس" دادا مهمترین جریان هنری به شمار می¬آمد [پ: جمعی از نویسندگان،56]. این جنبش گرچه بر زمینه كوبیسم و فوتوریسم رشد كرد و جلوه¬هایی از توان خلاقیت و ابداع را نشان داد، برخی ابتكارات فنی چون "فتومونتاژ "، كُلاژ و نیز تأكید بر عنصر تصادف در جریان آفرینش اثر هنری را به هنر مدرن عرضه داشت [پاكباز، 209]. اسلوب فتومونتاژ نامی است كه هانس آرپ با مشورت گروس، هارتفیلد و دیگران برگزید.
از آنجا كه دادا تأثیری رهایی¬بخش داشت، بسیاری از قراردادهای هنری و اجتماعی را به چالش فراخوانده و مضمحل كرد. از خصوصیات عمده آن می¬توان به موارد ذیل اشاره داشت:
1- اصول گزینش اتفاقی
2- استفاده از عناصر موقتی و دورریز
3- كاربرد حروف چاپی سریف متراكم، ضخیم، درشت و سیاه
4- تركیب¬بندی نامتقارن
5- تأكید بر رنگهای نافذی چون قرمز
6- خلاقیت در ابداع كلاژها و فتومونتاژها
7- ابداع قلم¬های جدید طراحی حروف
8- تجربه در زمینه صفحه¬آرایی
9- طرد قراردادهای سنتی از پیش تعیین شده و امكان آزادی عمل بیشتر در خلق اثر هنری
از مجلات مشهوری كه به معرفی هنرمندان پیشرو چون هانس آرپ، تئووان دوزبرگ و اِل لیسیتیزكی پرداخت، مجله معروف مِرتِز به سرپرستی شویترز بود كه تا سال 1932 بالغ بر 24 شماره از آن منتشر شد. مِرتِز شمارة یازده، دربرگیرندة مقالاتی در مورد طراحی حروف در تبلیغات بود. شویترز به همراهی چیكولد و دیگران "حلقه طراحان حروف نوین تبلیغات" را درسال 1927 تشكیل داد. چیكولد خود به تنهایی نخستین كتاب خویش را با عنوان طراحی حروف نوین كه مروج اهمیت اصول حروف¬چینی نامتقارن بود، در سال 1928 منتشر ساخت. متعاقب این كتاب، دو كتاب مفید راهنمای طراحی حروف را نیز تهیه كرده و ایده¬های طراحی حروف خویش را در اختیار چاپگران و حروف¬چینان قرار داد. او همچنین قواعد حروف¬چینی پنگوئن و حروف¬چینی "سابسون" را كه اولین حروف چاپی برای لینوتایپ، مونوتایپ و حروف¬چینی دستی بود طراحی نمود.
از طراحان برجسته¬ای كه از فتومونتاژ به عنوان سلاحی برای هجوِ نازیها استفاده می¬كرد، هارتفیلد بود. وی در سِمتِ مدیریت هنری، چندین طرح جلد كتاب را با تركیب طراحی حروف جذاب و عكس¬های تكان¬دهنده خلق كرد [وایزابل، 48، 79 و 120]. به همین نحو سایر هنرمندان دادا هر یك نقشی اساسی در پیشبرد این جنبش ایفا نمودند و نظریات جدیدی در عرصة گرافیك، به¬خصوص مبحث طراحی حروف و استفادة خلاقانه و طرد سنت¬ها ابراز كردند.
هنرمندان
جنبش دادا مشتمل بر دو گروه از مخالفان جنگ بود كه در زوریخ و نیویورك متمركز شده بودند. گروه زوریخ مركب از هانس آرپ، تریستان تزارا و هوگوبال، راهپیمایی¬های تحریك¬آمیزی برگزار كردند و اشعار و بیانیه¬هایی سیاسی انتشار دادند. نشریات آنان همگی طراحی¬های حروف افراطی و تندرویی داشتند.
گروه نیویورك شامل مارسل دوشان، فرانسیس پیكابیا و مَن رِی در گالری آلفرد استیگلیتز در شماره 291 خیابان 5 متمركز شده بودند. نشانی این گالری (291) نام مجله¬ای شد كه آنان، ایدئولوژی¬های تحریك¬آمیز خود را از طریق آن انتشار می¬دادند. با پایان یافتن جنگ، برخی از دادائیست¬ها به برلین و برخی به پاریس رفتند. دادئیست¬های برلین ـ جرج گروس، ماكس ارنست، هانا هوخ، رائول هوسمن، هارتفیلد و كورت شویترز ـ بیانیه¬هایی منتشر كردند كه نقش مهمی در آثار گرافیك تجربی، از جمله تكنیك جدید فتومونتاژ ایفا كرد. دادئیست¬های پاریس شامل تزارا، پیكابیا، مارسل دوشان و آندره برتون شاعر در طراحی حروف دست به تجربیاتی زدند، بیانیه¬ها و مجلاتی منتشر كردند و نمایش¬های دادائیستی تحریك¬آمیزی به صحنه بردند [كرایگ، 132].
خاتمه
بی¬شك هر یك از گرایشات و جنبش¬هایی كه در تاریخ هنر شكل گرفته، حاصل سالها تلاش بی¬دریغ گروهی از هنرمندان بوده كه در زمان خویش چندان بهایی به آنها داده نمی¬شد؛ ولیكن امروزه و با گذشت سالیان متمادی اثرات انكارناپذیر خویش را بر پیكرة گونه¬های مختلف هنری، باقی نهاده¬ است. به¬خصوص هنر گرافیك باتوجه به اهمیت آن كه هنری چند جانبه و جهان¬شمول بوده و به سرعت تأثیرپذیری¬های گوناگون را در خویش هویدا می¬سازد. گرافیكِ زمان حال از ارتباط متقابل گرایشات مختلفی پدید آمده كه بسته به گرایش فردی هر هنرمند یا جامعة متعلق به او، نشانگر سبك خاصی است و به یقین با شناخت سبك¬های گوناگون هنری، جنبش¬ها، ایسم¬ها و دیدگاه¬های پدید آمده در طول تاریخ هنر می¬توان پشتوانه¬ای عمیق برای گرافیك در نظر گرفت كه به بیانِ هنریِ تازه¬ای نائل خواهد شد
. منابع
1- پاكباز، روئین؛ دائره¬المعارف هنر؛ انتشارات فرهنگ معاصر؛ تهران؛ 1381
2- الف: جمعی از نویسندگان؛ سبك¬ها و مكتب¬های هنری؛ گشایش، فرهاد؛ انتشارات عفاف؛ تهران؛ 1380
3- ب: جمعی از نویسندگان؛ شناخت هنر جهان سال اول هنرستان؛ شركت چاپ و نشر ایران؛ تهران؛ 1362
4- پ: جمعی از نویسندگان؛ شناخت هنر گرافیك سنتی و نوین؛ سال چهارم هنرستان؛ شركت چاپ و نشر ایران؛ تهران؛ 1362
5- كرایك، جیمز؛ برتون، بروس؛ سی قرن طراحی گرافیك؛ ترجمه ملك محسن قادری؛ سازمان چاپ و انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ تهران؛ 1383
6- گاردنر، هلن؛ هنر در گذر زمان؛ ترجمه محمد تقی فرامرزی؛ مؤسسه انتشارات آگاه؛ تهران؛ 1370
7- نجفیان، بهزاد؛ گزیده تاریخ هنر؛ انتشارات جان و خرد؛ تهران؛ 1379
8- وایزابل، آلن؛ استون، لیوینگ؛ فرهنگ طراحی گرافیك؛ ترجمه فرهاد گشایش؛ انتشارات لوتُس؛ تهران؛ 1380
STUDYING ART HISTORY تجزیه وتحلیل آثار هنرهای تجسمی
هنر به مثابه آرایش عناصر بصری که به صورت زبان بصری کارکرد داشته اند ،هنر به مثابه گزینشهای خاص جهت پیگیری مقاصد خاص ،هنر به مثابه مجموعه ای از تعاملها و اتفاقات ،هنر به مثابه استناداتی از ذهن انسان ،هنر به مثابه اطلاعات .
هنر با ایجاد احساس رضایت در چشم وذهن ،جهان را زیبا تر کرد .ترکیبهای خاص فرمها ،نحوه آرایش عناصر بصری ،رنگها و تناسبات یا بکارگیری عناصر تزئینی در این جهت به کار گرفته می شدند و نمود اینها متاثر بود از خواست جامعه مبنی بر نحوه انتقال عقاید و باورها به بهترین نحو از طریق هنر .هنگام برخورد با یک اثر هنری سوالاتی مطرح می شود از قبیل اثر هنری کی ،کجا و به دست چه کسی ساخته شد؟کاربرد آن چه بود ؟اثر هنری حاوی چه نوع اطلاعات بصری است ؟ اثر هنری به چه ترتیب آرایش یافته یا اگر هدف تزئین بوده به چه ترتیب تزئین شده ؟ اثر هنری چه تصاویری را نشان می دهد ؟ چه عواطفی در آن به تصویر کشیده شده اند ؟اثر هنری چه هدف و قصدی را دنبال می کند ؟ به طور کلی پرسشهای مربوط به اثر هنری با مفهوم سبک مرتبط اند .در نظر مورخان هنر ،سبک مفهومی غامض و پیچیده است اما در عین حال فهم اجزای تشکیل دهنده آن دشوار نیست .به طور کلی سبک روش انجام دادن هر کاری است انواع سبک به دو دسته سبکهای عام و سبکهای خاص طبقه بندی می شوند .
سبکهای عام ← ویژگیهایی که آثار را به دوره زمانی ،فرهنگ و تمدن ،یا مکتبی خاص مرتبط می سازند یعنی طبقه بندی بر اساس زمان ،مکان و هنرمند .
سبکهای خاص ←ویژگیهای مربوط به هنرمند ،در مفهوم یک شخصیت منفرد و منحصر به فرد .در طول تاریخ در طبقه بندی سبکها ،تحولاتی تکاملی در فرم وتصویر ،اتفاق می افتد به عقیده مورخان هنر این تحولات باز تاب تحولاتی است که در ذهن و اندیشه افراد صورت می پذیرد .
معتبر ترین حلقه ارتباطی بین آثار هنری مربوط به یک سبک خاص ،فرم می باشد .فرم در معنای وسیع آن یعنی چگونگی شکل گیری اثر هنری یعنی چگونگی استفاده از عناصر بصری ،اصول ترکیب بندی و تکنیکهای بکار رفته ،یا هر گونه جنبه بصری دیگر که در اثر هنری دیده می شود .موضوع اثر یا آنچه به تصویر کششیده شده را می توان تحت شاخه های اصلی تقسیم بندی کرد این تقسیم بندی ها اصطلا حاژانر خوانده می شوند ژانر ها ممکن است مضامین مذهبی ،اسطوره ای ،تمثیلی ،پرتره نگاری ،طبیعت بی جان ،منظره نگاری و صحنه های روزمره زندگی باشند موضوعهای آبستره یا غیر بازنمایانه را معمولا می توان بر اساس فرم کلی حاکم بر کار ،یا مضامین مرتبط با انگیزه ها و علایق هنرمند مشخص کرد .موضوع معماری را نیز مانند نقاشی یا مجسمه سازی آبستره می توان بر اساس فرمهای حاکم یا بر اساس کاربرد یک ساختمان تعیین کرد که همین به تنهایی می تواند موضوع اثر باشد چون چیزی است که به شکل نهایی اش موجود است فرم معتبر ترین حلقه ارتباطی میان آثار هنری و سبک مربوط شان است .فرم در دقیق ترین معنا مترادف است با واژه شکل یعنی یکی از عناصر بصری .فرم همچنین به معنای نوع یا شکل خاصی از هر چیز است .اصطلاح "فرمی از نقاشی "همین معنا را می رساند .بنا بر این تعریف می توان گفت که نقاشی آبرنگ فرم خاصی از نقاشی است .فرم در کلی ترین معنایش به عناصر بصری اشاره می کند که تشکیل دهنده یک اثر و روابط این عناصر است ،و ظاهر ویژه یک اثر هنری را به آن می بخشد .اصطلاح "فرمهای یک نقاشی "همین معنا را می رساند .اجزاء تشکیل دهنده فرم عبارتند از:
١- عناصر بصری ۲-اصول ترکیب بندی
شش عنصر بصری عبارتند از :خط ،رنگ ،درجه تیرگی /روشنی یا تونالیته ،شکل ،بافت و فضا .عناصر بصری اولین اجزایی است که چشم دریافت می کند .اینها را به عنوان عناصر سازنده همه انواع تصویر می توان اجزاء تشکیل دهنده جهان مرئی به شمار آورد .از آنجا که هنر مند می تواند در این اجزاء تشکیل دهنده دخل و تصرف کند می توان آنهارا ابزارهایی در دست هنرمندان محسوب کرد .همانطور که قلم مو و رنگدانه ها ابزارهایی هستند که هنرمندان برای رسیدن به جلوه های مختلف تصویری از آنها استفاده می کنند .
خط – یک خط ممکن است اثر محو وباریک یک وسیله اثرگذار باشد که به سطحی کشیده یا روی آن کنده شده باشد یا ممکن است حد و مرز محسوس بین دو چیز باشد همچنین خط می تواند کنار هم قرار گرفتن مجمو عه ای از چیزهای همسان باشد که در یک ردیف مسیری را دنبال کرده اند .خط هنگامی لبه ومرز شناخته می شود که در یک اثر هنری تعیین کننده حد و مرز بین دو سطح مجزا باشد .در یک اثر هنری دو بعدی هنگامی که دور یک شکل را مشخص کنید خط دور کشی یا کنتور نامیده می شود .کنتورها می توانند حجم را القا کنند .در هنر غرب هنگامی که خط حد و مرز بین چیزها را مشخص و تعیین می کند اغلب آن را با عقل ومنطق ربط می دهند چرا که قوه تعقل نیز به همین ترتیب همه چیز را از هم تفکیک و مجزا می کند .شکل کیری خطوط می تواند معانی تداعی کننده ای نیز در قالب نشانه ها (مثل علامت به علاوه )،یا نمادها (مثل یک صلیب )ایجاد کند .
رنگ –رنگ کیفیتی است وابسته به نور و رنگدانه ها .ویژگیهای رنگهای نوری با رنگ فیزیکی رنگدانه ها کاملا تفاوت دارد در رنگهای نوری ،رنگهای اصلی عبارتند از قرمز ،سبز ،آبی اما در رنگدانه ها دنگهای هصلی عبارتند از قرمز ،زرد ،آبی .ترکیب تمام رنگهای اصلی در رنگهای نوری رنگ سفید را می سازد ،در حالی که ترکیب کردن سه رنگ اصلی دررنگدانه ها ،خاکستری تیره ایجاد می کند .سفید خالص خاکستری و سیاه فا قد خاصیت رنگی بوده و رنگهای خنثی نامیده می شوند .رنگها خاصیتهای مادی و فیزیکی دارند که عبارتند از :فام رنگی ،تیرگی /روشنی ،گرمی /سردی و خلوص رنگی .در نقاشی رنگ می تواند خاصیت تجسمی داشته باشد یعنی به چندین طریق توهم فضا ایجاد کند رنگهای گرم و رنگهای خالص به نظر می رسد که به سمت جلو می آیند در حالی که رنگهای سرد وخاموش به نظر می رسد که به عمق فضا رانده می شوند .رنگهای تیره عقب تر از رنگهای روشن به نظر می رسند .فامها گوناگونی و تنوع خاصی از رنگ ها را نشان می دهند قرمز ،زرد ، آبی فامهای رنگی هستند که به لحاظ قرمز ،زرد و آبی بودن از هم متمایز ند .از ترکیب دو فام اصلی رنگ فرعی یا ثانویه ساخته می شود .تیرگی /روشنی یا تونالیته رنگی ،نشان دهنده میزان تیرگی یا روشنی یک فام است .تونالیته به تیرگی / روشنی رنگ اشاره دارد اما خلوص رنگی ،به میزان درخشان یا خاموش بودن یک فام مربوط می شود .رنگ از لحاظ بیان عاطفی قدرتمند ترین عنصر در بین عناصر بصری محسوب می شود به طور کلی رنگهای روشن ،گرم و درخشان ،شادی بخش اند .تونالیته درجه تیرگی /روشنی یک محدوده یا سطح یا درجه تیرگی یک فام رنگی است .تونالیته به عنوان یک عنصر بصری به نوع و کیفیت جلوه های نورپردازی اشاره دارد وسایه پردازی نیز نامیده می شود طیف تونهای مجاور و نزدیک به هم معمو لا برای القای فضای واقعی به کار می رود اما طرحهای تونالی که دارای کنتراستهای شدید و ناگهانی اند واکنش عاطفی شدیدتری را ایجاد می کنند .
شکل – شکل محدودهای است که از نواحی و محدوده اطراف متمایز گشته و با خط یا تفاوت در تیرگی / روشنی ،رنگ یا بافت حدود و مرزش از نواحی مجاور مشخص و قابل شناسایی می گردد .در آثار هنری سه بعدی مانند معماری و پیکر تراشی شکل عبارت است از توده های متشکل از ماده ،حجم فضایی که توده ها احاطه و پر کرده اند و محدوده هایی از فضا که به واسطه وجود این توده ها مشخص می شود .در آثار هنری دو بعدی مانند طراحی ها و نقاشی ها شکلها به صورت توهمی از توده های حجیم و جامد یا سطوح و محدوده ها به نظر می رسند .در هنر غرب اشکالی که منظم ،هندسی و ساده اند معمو لا با مفاهیمی از قبیل ،کمال ،ثبات ،جهان شمول بودن و منطق مرتبط اند .از طرف دیگر ،شکلهای نا منظم ،اندام وار و یا پیچیده تداعی کننده معانی متفاوتی مرتبط با حرکت یا زندگی ،روان افراد ،شخصیت و عاطفه اند .
بافت – بافت اشاره دارد به خاصیت حقیقی یا مجازی و توهم گونه سطوح قابل لمس .بافت می تواند کیفیت مادی و فیزیکی مواد یا مصالح به کار رفته باشد یا نقشی طراحی شده که یک سطح قابل لمس را القا کند .صرف نظر از اینکه بافت حقیقی یا مجازی باشد در هر صورت عنصری است که به اثر هنری غنا می بخشد .بافت به زنده شدن یک اثر هنری می افزاید چرا که هم برای قوه بینایی جذاب است هم برای قوه لامسه .بافت به عواطفی چون تمایل به نزدیک شدن یا احتراز و دوری جستن ارتباط می یابد .بافت می تواند چون یک محرک عمل کرده یا هر نوع محرکی را از بین ببرد. انواع مختلف بافتها می توانند معانی تداعی کننده ای به اشیا ء ببخشند برای مثال بافت مواد گران قیمتی چون پارچه مخمل یا ابریشم ،تصور ثروت ،مقام و قدرت را به ذهن متبادر می سازد .
فضا – فضا آن چیزی است که بتوان با ابعاد ارتفاع ،عرض ،عمق و همچنین زمان نشانش داد .فضا را می توان خلاء ، تنفی بین دو چیز ،فاصله ،یا عمق معرفی کرد . فضا می تواند واقعی یا محسوس و زائیده توهم باشد .فضا به عنوان خلاء فضای منفی نامیده می شود .یعنی حجم یا سطحی که به واسطه فضاهای مثبت تعیین می شوند .فضاهای مثبت توده ها یا سطو حی هستند که قبل از فضای منفی اطراف خود دیده شده و تاکید بصری قبل از هر چیز بر آنهاست .فضا به مثابه عمق در معماری و پیکره تراشی به کار می رود با این حال فضا به طور معمولمفهومی است که بیشتر درآثار هنری دوبعدی بکار رفته وخود را به عنوان توهم نشان می دهد .چنین فضایی غیر واقعی و واهی نامیده می شوند خلاها یا فضاهای منفی را می توان برای القای خالی بودن یا القای فضای اسرار آمیز ،یا نشان دادن احساس انزوا و بیگانگی به کار گرفت از سوی دیگر خلا ها می توانند فضاهایی برای تنفس باشند یعنی فضاهایی باز برای استراحت بصری .
علاوه بر کاربردهای بصری عناصر ،تمام عناصر بصری بنا بر نقشی که در ترکیب بندی دارند و بر اساس نوع رابطه شان با یکدیگر در یک اثر هنری واحد ،ارزیابی می شوند .نوع روابط است که باعث ادراک ما از تصاویر می شود .تعداد بی نهایت روابطی که امکان وجود دارند به طور کلی در چند طبقه بندی قرار می گیرند که اصول ترکیب بندی نامیده می شود .سه اصل سا زمان دهنده از این اصول ،به ساختار کلی اثر مربوط می شوند که بر اساس روابط اجزاء نسبت به کل ،همه چیز را تحت نظم ونظارت خود در می آورند .این سه اصل عبارتند از :هما هنگی ،تنوع و وحدت .
CONCEPTUAL ART هنر مفهومی
عبارت هنر مفهومی عموما به مجموعه آثاری اشاره دارد که درآنها انتقال ایده یا مفهوم به مخاطب محتاج خلق و نمایش شی سنتی هنری نیست.محدوده هنر مفهومی ،هنرمندان آن و آثار فرضی آنان به هیچ وجه مشخص نیست .هنر مفهومی چون شبحی است که هرچه در آن دقیق تر می شویم کم رنگ تر وگم رنگ تر می شود .هنر مفهومی را می توان به منزله محوری دانست که گذشته بر حول آن به زمان حال رسیده است .
برداشتهای مختلفی از واژه هنرهای مفهومی وجود دارد یک برداشت آوانگارد / فلاکسوس از لغت وجود دارد که اشاره به طیفی از فعالیت در قالبهای مشخص نشده دارد که در دید کلی دنیا را عرصه مناسب تری برای فعالیت هنری می بیند خصوصا در مقایسه با حوضه ی محدود فعالیت تخصصی زیبایی شناسانه و برداشت دیگر، "هنر مفهومی " خود آگاه و نظریه پردازی شده ی اواخر دهه١٩٦٧ بود .سال لویت ، هنرمند آمریکایی در سال ١٩٦٧پاراگرافهایی درباره هنر مفهومی ودرسال ١٩٦٩جملاتی در باره هنر مفهومی را به چاپ رساند اما شواهد حاکیست که عبارت هنر مفهوم در سال ١٩٦١برای نخستین بار توسط هنری فلینت ،نویسنده و نوازنده برای تشریح فعالیتهای گروه فلاکسوس در نیویورک به کار گرفته شد .فلینت در مقاله ای که بعدا در مجموعه گروه فلاکسوس در ١٩٦۳چاپ شد چنین نوشت :"هنر مفهومی هنری است که مواد مصرفی آن بیش از هر چیز مفاهیم هستند و ادامه داد از آنجا که مفاهیم وابسته به زبان هستند هنر مفهومی هنری است که ماده اصلی آن زبان است اما لوسی پاد که از شخصیتهای مهم نقد هنر است با صراحت در این باره گفته است که تعریف فلینت از هنر مفهوم که از فعالیتهای گروه فلاکسوس برآمده بود هیچ ارتباطی با برداشت او از فعالیتهای پیشگامان هنری در اواسط و اواخر دهه١٩٦٠ در نیویورک ندارد .تا اینجا از عبارت هنر مفهومی برای اشاره به شکلی تاریخی از حرکتی آوانگارد که در اواخر ١٩٦٠و دهه ی ١٩٧٠به رشدو شکوفایی رسید استفاده شد .این عبارت از پیشینه تاریخی برخوردار است و در همان سالها برای اشاره به انواع حرکتهایی به کار می رفت که زبان ،عکاسی ،و یا فرایند کار ،اساس فعالیت بود محصول تلاقی هنر مینیمال و انواع حرکتهای ضد فرمال از یک طرف ونظام رسمی مدرنیسم از طرف دیگر در محیطی از افراط گرایی سیاسی و فرهنگی .در هنر مفهومی ایده یا مفهوم مهمترین جنبه کار است . هنر مفهومی الزاما منطقی نیست احتیاجی به ایده های پیچیده نیست اکثر ایده های موفق به طرز مضحک ساده هستند .هنرمندان مفهومی بیشتر عارفند تا عقل گرا .به نتایج سریعی می رسند که در دسترس منطق نیست .قضاوتهای عقلانی به تکرار قضاوتهای عقلانی منجر می شوند قضاوتهای غیر منطقی به تجارب جدید منجر می شوند .از مشخصه های هنر مفهومی موفق ،ایجاد تغییری عمده به کمک حد اقل امکانات است .بسیاری از تکنیک ها وتدبیرهای هنر مفهومی اکنون در هنر معاصر ریشه دوانده است .در هر زمانی ،بیشتر آثار هنری تولید شده خیلی جالب نیستند این نکته در مورد هنر مفهومی ،هنر پست مدرن امروزی وحتی هنر آکادمیک به یک اندازه صحیح است در گذشته شرایط و ضایعات طبیعی راه حل این مشکل بود اما با انبساط تهاد هنر در جامع مدرن غربی و با افزایش سرمایه گذاری های هنری _هم از لحاظ فرهنگی و هم مستقیما اقتصادی تشخیص اصالت هنر روز به روز سخت تر می گردد .قدرت هنر مفهومی شاید در این بود که برای مدت کوتاهی بر خلاف این موج حرکت کرد هنرمندانی خاص در مقام هنرمند متعهد شدند تا بیابند که ماهیت هنر چیست ،چه نوع نهادی است ،و در جامه مدرن چه نقشی بر عهده دارد .
هنر مفهومی _مدرنیسم :
در دهه های نخست قرن بیستم ،مدرنیسم با پایه گذاری هنری خود مختار و کا ملا انتزاعی بنیان گرفت اما در پس قدرت و خود کفایی ظاهری آن تزلزلی مفهومی نهفته بود ضعفی که هنرمندان آوانگارد با نگاه انتقادی خود بلا فاصله آن را آشکار کردند بیاری از مو ضوعهای اصلی هنر آوانگارد ابتدایی هویت اثر هنری ،ارتباط هنر و زمان ،ارتباط هنر با دنیایی که تولید کالاهای مصرفی را در کنار فلسفه استقلال و ارزشهای معنوی قرار می داد و آنچه که هنرمند انجام می داد همه وهمه بعدا به عنوان موضوعهای هنر مفهومی اخذ شدند .ارتباط هنر مفهومی و مدرنیسم مبحثی پیچیده است . برای درک چالش طلبی هنر مفهومی از مدرنیسم باید ابتدا به تعریفی مشخص از مقوله مدرنیسم برسیم در این میان باید نگاهی هم به جریان همدوره درنیسم یعنی آوانگارد تاریخی داشته باشیم .
هنر مفهومی _آوان گاردیسم :
همزمان با شکوفایی مدرنیسم در سال ١٩۵٠،هنر آوانگارد مجددا احیا شد این بار در فعالیتهایی که بر مشخصه های قالب هنر خاصی تمرکز نداشتند ریشه های هنر مفهومی تکامل یافته ای در اینجا نهفته بود . آوانگاردیسم در زیر آوار دو جنگ گرم وسرد مدفون شده بود .از آشکارترین خصوصیات طیف وسیع حرکت های آوانگارد گرایی که به مقابله با مدرنیسم پرداخته بودند نفی تمرکز بر قالب هنری صرف بود .آلان کاپرو وصعیت را چنین توصیف کرد "نیازی نیست که هنرمند جوان امروز اعلام کند "من یک نقاشم " یا "یک شاعرم " یا "یک رقصنده ام "او فقط یک هنرمند است .تمامی زندگی به روی او باز است .این نوع برخورد عمدتا فضایی بسیار باز و بسیار متفاوت با انحصار طلبی مدرنیسم ایجاد کرد . این فضای باز به بهترین وجه در فعالیتهای گروه فلاکسوس انعکاس یافت محدوده جغرافیایی این گروه بسیار وسیع بود و علاوه بر هنرمندان آمریکایی افرادی از اروپا و آسیا را نیز شامل می شد . اصل غالب گروه فلاکسوس ترکیبی از انتقاد تند و شوخ طبعی بود ،چنانکه دیگ هیگنز در مورد هنرمندان اواخر دهه ١٩۵٠ و اوایل دهه١٩٦٠ گفت که به این باور رسیده بودند که یک فنجان قهوه می تواند از یک مجسمه آنچنانی زیباتر باشد .توجه به زیبایی بالقوه اشیای عادی با سنت های دیرینه ی فعالیت آوانگاردگرایان همخوانی دارد یعنی فاصله گرفتن از انظباط و آداب "فرهنگ برتر "که به بورژوازی نسبت داده می شد .
هنری فلینت و همکارش جاک اسمیت در مقابل درب ورودی موزه هنر نیویو رک که به سبک اصیل آوانگارد دست به اعتراض زدند پلاکاردهایی که بر گردن داشتند "موزه های هنری را نابود کنید " و "فرهنگ جدی را نابود کنید " را نمایش می داد .جورج ماسیوناس که نام فلاکسوس را بر این گروه نهاد به هدفهای اجتماعی سیاسی نوع برخوردشان در بیانیه این گروه در ١٩٦۳اشاره کرده است اکنون که آثار گروه فلاکسوس در شمار سرمایه های تاریخی موزه ها و نهادهای فرهنگ برتر قرار گرفته اند بسیاری از فعالیتهای آنان در نگاه کلی بیشتر نمایش کمدی است تا یک جبهه متحد با فعالیت انقلابی ،اما به هیچ وجه نباید دست کم گرفته شوند .این نمایشهای مضحک پاسخی تند ومناسب بود به سخت گیری و انضباط خشک هنر در دوران پس از جنگ و امروزه که با معیارهای معاصر مصلحت اندیشی فرهنگی وتعریف رو به گسترش وازه ی "هنر" روبرو هستیم شاید جدی ترین برخورد با فلاکسوس جدی نگرفتن آن باشد .در اواخر ١٩٦١ماسیوناس به عنوان گرافیست نیروی هوایی ارتش آمریکا به آلمان رفت و در آنجا برنامه هایی با استفاده از موسیقی وپوفورمانس برگزار کرد . یکی از افرادی که در آنجا ملاقات کرد و بعدها با وی به همکاری پرداخت هنرمند کره ای نامجون پایک بود .اثر ذن برای سر توسط پایک در جشنواره ی ١٩٦۲فلاکسوس درشهر ویسبادن اجرا شد.هنرمند با همراهی موسیقی لامانت یانگ ،سر آغشته به رنگ خود را بر روی یک نوار کاغذ ماشین تحریر کشید نام اثر ،کمپوزیسیون شماره ١٠،١٩٦٠برای باب موریس بود .لامانت یانگ ویراستار مجموعه فلاکس بود که متن "هنر مفهومی "فلینت و نیز متنی از موریس در آن چاپ شده بود از هنرمندان دیگری که در آلمان به گروه فلاکسوس پیوستند جوزف بویز بود .
توصیف ترولز آندرسن از پرفورمانس اوراسیای بویز در ١٩٦٦،که در کتاب شش سال لیپارد نیز نقل شده بدین شرح است :
بویز زانو زد و به آرامی دو صلیب چوبی را که بر زمین قرار داشتند به طرف تخته سیاهی هل داد بر روی هر صلیب یک ساعت با زنگ تنظیم شده نصب شده بود بر روی تخته سیاهی صلیبی کشید که بعد نیمی از آن را پاک کرد .ادامه کار بویز به این صورت بود که یک خرگوش مرده را که به امتداد گوش و پاهایش چوب های بلند ونازک سیاه رنگ وصل شده بود ،بر روی مسیر خط کشی شده بر زمین حرکت داد .زمانی که خرگوش روی شانه های بویز بود چوب ها به زمین می رسید .بویز از دیوار به طرف تخته حرکت کرد و خرگوش را در آنجا رها کرد در این هنگام ،در میان پاهای خرگوش گرد سفیدی ریخت ،در دهان خرگوش دماسنجی قرار داد و در لوله ای فوت کرد سپس به سوی تخته سیاه ،که صلیب نیمه پاک شده بر روی آن قرار داشت برگشت و گوشهای خرگوش را کمی تکان داد ؛در حالی که یکی از پاهای خود را که به آن یک صفحه فلزی وصل کرده بود ،بر روی صفحه ای مشابه که بر روی زمین قرار داشت معلق نگه داشت .این مضمون اصلی فعالیت او بود .نمادها کاملا واضح و قابل تفسیرند .تقسیم صلیب ،تفریق شرق و غرب است .رم و بیزانس .صلیب نیمه ،اروپای متحد وآسیاست ،که خرگوش به طرف آن در حرکت است .صفحه فلزی بر روی زمین یک استعاره است :راه رفتن مشکل و زمین یخ زده است .