برای معماران طراحی ساختمان گالری هنر بسیار جذاب و حایز اهمیت است؛ با وجود اینکه انواع دیگر ساختمانها بسیار رقابتی و بسیار از لحاظ اقتصادی سودمندتر هستند، اما در واقع به سبب علاقه موجود در میان هنرمندان و معماران، این نوع ساختمانها (گالریهای هنری)، هنوز ساخته میشوند.
گریمشاو هم مانند سایر معماران به عنوان یک معمار پیگیر و جدی در حوزه بین المللی ارزش و اعتبار خویش را در طراحی یک گالری هنر جستجو می کرد.
اولین موزه ی هنری که در جهان ساخته شد، مسیر عبوری بسیار سخت و تشریفاتی داشت؛ این موزه را اولین معمار مدرن در مقیاس جهانی، فرانک لوید رایت طراحی کرد. اما موزه گریمشاو بسیار جذابتر است به سبب اینکه فضاهای متنوعتری را به ارمغان آورده است!
پیر هاگمن نویسنده، منتقد و روزنامهنگار صاحب سبک می گوید: «نیک گریمشاو بریتانیایی است، قدر مسلم او بریتانیایی است (!) چون پروژه های بسیاری مانند پروژه ایدن در کرنوال، ترمینا ل مسافربری در ایستگاه واترلو لندن و… را در بریتانیا ساختهاست… البته او در آمریکا هم در مقام یک معمار حرفهای در پروژههایی مانند مرکز گذرگاهی خیابان فولتن در منهتن، مرکز هنرهای نمایشی در رنسلر در تری، نیویورک و… شرکت داشته است.
اما شما هنوز او را به عنوان معمار ساختمان موزه هنر نو در لاکرنا در شمال غربی اسپانیا نمی شناسید. این اثر او که ارزش دیدن را دارد، بهخصوص اینکه در اسپانیا، کشوری که از معماری رنسانس آن لذت می برید، است. البته موزه هنر مدرن نیویورک درحال حاضر میزبان بخش اعظمی از گنجینه غنی معماری اسپانیا است.
به جز گروه های معماری بومی بسیاری از نام های بین المللی معماری در این کشور اثر معماری دارند. از فرانک گری آمریکایی تا ژان نوول فرانسوی و هرتزوگ – دمورن سویسی و… همه آنها کارهایی در اسپانیا دارند. سازی رقابتی در از سویی دیگر ریچارد راجرز و نورمن فاستر در حال ساخت و ریوجا هستند، . در نهایت گریمشاو گالری هنریی را که تقریبا ده سال پیش در مسابقهای برنده شده بود، ساخت…».
این ساختمان حایز هیچ گونه شباهتی به پیش فرضهایی که از موزه هنر در اذهان وجود دارد، نیست. گریمشاو در فکر در هم شکستن ساحل، بواسطه امواج سهمگین آتلانتیک در این خیابانها است، که بنایش نقش امواج را ایفا کنند. البته ساختمان یک کمی فلس دارد، کمی هم خزنده است، مانند مار دوپوستهای که به خاطر ضربه خوردن به توازن رسیده است. هر قدر هم که شما تمایل داشته باشید، ساختمان مسحور کننده باشد در نهایت بر خلاف بیشتر بناهای دیگر سر به پایین خم کرده است. هیچ کس نمی تواند بگوید، ساختمان زیباست، اما با بازدید از آن ثبات و وقار و افسون بنا بسیار تاثیر گذار است.
نیکلاس گریمشاو حرکتی شهرسازانه را مد نظر داشته، اما بر خلاف آنچه که فکر میکرد، حاصلش دو حرکت باریک و بلند است که آتریومی در وسط آنها را به هم متصل کرده است. در کل موزه هنر نیکلاس گریمشاو کمی فراتر از عرف است. اما رییس دانشگاه رویال اجازه ساخت آنرا به سبب سادگی و شفافیت برخورد با یک ساختمان که بعد هنری دارد، را صادر نمود. ساختمانی ساده و شفاف با فضاهای داخلی متنوع که در برابر امواج سر خم کرده است
پاويون سوئيس در بينال ونيز
اين پاويون در طي سالهاي 52-1951 ساخته شد كه شامل يك سالن بزرگ 18x 11 متر براي نمايش نقاشيها طرح ريزي گرديد .
شكلهاي صفحة قبل: نقشه 1 – تصاوير چاپي 2 – مجسمه ها 3- نقاشيها 4- پاسيو
دراين پاويون يك گالري كوچك براي آثار چاپي و فضايي با پشت بام معلق ويژة مجسمه كه تماما به يك پاسيو منتهي ميشود وجود دارد . اين ترتيب پيوستگي فضاهاي بيروني ودروني را سبب مي شود فكر ويژه اي كه در يك پاويون با ابعاد محدود بكار رفته است .
سالن نقاشيها با پنجره هاي دو جداره ( نورگير) از سقف نور مي گيرد . پوششي از پارچة سفيد تمامي سقف را مي پوشاند و انتشار نوري يكسان را تامين مي نمايد .
روشنايي جانبي در تصاوير چاپي بكار رفته و قابها بگونه اي قرار گرفته اند كه از بازتاب نور در شيشه ها جلو گيري شود.
b نماي طولي
c برش عرضي محوطة سرپوشيده ويژة مجسمه ها.
d برش عرضي نشان دهندة پنجره هاي دو جداره( نورگير) 1- راههاي تهويه 2 - پوشش پارچه اي 3- مدخل هوا .
نور جانبي :
اين گونه نورپردازي مي تواند هم از طريق پنجره هاي معمولي به اشكال و ابعاد مختلف در مكانهاي مناسب و ديوارها تعبيه ميگردد و هم از طريق دريچه هاي متوالي صورت گيرد . پنجره ها ودريچه ها مي توانند در ارتفاعي كه بازديدكننده قادر باشد محوطة بيرون را ببيند و يا در ارتفاع بالات قرار گيرند. انتخاب هركدام به نوع موزه و ماهيت اشياء به نمايش گذاشته شده در آن بستگي داشته وهريك محاسن ومعايبي نسبت به ديگري دارد .
پنجره هايي كه در سطح معمول قرار گرفته اند ، جدا از يكديگر يا در پي هم ، يك زيان جدي را سبب مي شود ، از اين جهت كه ديواري كه پنجره ها درآن جا گرفته اند بدون استفاده خواهند بود وهمچنين ديوار مقابل نيز عملا غير قابل استفاده مي شود ، چون قفسه ها ،قاب عكسها ويا هر شيء ديگري كه روي آن قرار گيرد بخاطر وجود نور از مقابل داراي انعكاس خواهد شد .واين انعكاس مانعي در ديد كامل وروشن مي گردد . با وجود اين ،چنين پنجره هايي نور مناسب و دلپذيري براي اشيائي كه روي ديگر ديوارها نصب شده اند وهمينطور در وسط سالن والبته در زاويه اي درست نسبت به منبع نور بوجود خواهند آورد .
طرفداران روشنايي جانبي معتقدند كه اين امر موفقيت ويژه اي در فراهم كيفيت نور براي نقاشيها و مجسمه هايي كه در قرون گذشته ، زماني كه هنرمندان معمولاً با چنين نوري كار مي كرده اند مي باشد .
همة اين موارد را در پيوستگي استفادة درست از فضاي كف سالن ، شكل ، ترتيب و توالي سالنهاي مختلف، ابعاد وعمق آنها نسبت به ديوارهاي بيروني جستجو كرد.-هدف ايجاد بهترين منبع نور وبدست آوردن بزرگترين امكان يكساني نور پردازي در تمامي هر اتاق است .
امتياز عملي مشخص اينست كه مي توان امكان بيشترين سهولت وصرفه جويي را در سبك ساختمان بوجود آورد ، بدين طريق كه سبك موزه را بطور معمولي وغبر شفاف، مسطح يا شيب دار برحسب آنچه كه در ناحيه مرسوم است ساخته وبه لطف پنجره هاي جانبي روش ساده ومناسب در تنظيم تهويه ودرجه حرارت موزه هايي كه قادر به تامين هزينة سنگيني نصب دستگاه تهويه مطبوع نمي باشند بكار گرفت .
امتياز ديگر پنجره هايي كه در سطح معمولي قرار دارند اين است كه در بعضي از آنها مي توان از شيشة شفاف استفاده كرد و بدين ترتيب مناظر جالب حياط ، باغ يا معماري اطراف قابل رويت مي گردند . اين امر موجبات استراحت چشم و تازگي فكر بازديدكننده را فراهم مي آورد.
به همين منظور بي مناسبت نيست ، حتي چنانچه نور پردازي ازبالا صورت گرفته باشد، كه دو يا سه پنجرة كوچك نيز براي بازديدكنندة عبوري تعبيه گردد .
پنجره هايي كه درارتفاع بالا قرار ميگيرند ، بويژه اگر در بيش از يك ديوار باشند نور بيشتري بوجود آورده و نور حاصله تشابه زيادتري با نور پنجره هاي سقفي دارد و سرانجام اينكه هر چهار ديوار براي نمايش آثار آزاد خواهد بود .
امروزه گرايش به نور متمركز نسبت به نور يكسان بيشتر است ، از اين جهت كه نور متمركز شده روي ديوارها واثري جداگانه يا دسته اي از آثار سبب وضوح بيشتر آنها و جلب توجه بيشتر بازديد كنند گان خواهد بود. نتيجتا به جاي روشن ساختن تمام اتاق ترجيح داده ميشود كه قفسه ها از داخل يا با نور مصنوعي يا با شيشه هاي مات كه در عقب قفسه واقع شده واز خارج نورگرفته اند، روشن گردند . اين امكاني است كه آرشيتكت يك موزة كوچك بايد بخاطر داشته باشد و آنرا در موقعيتهاي ويژه براي اشيائي مانند آبگينه ها، سراميك ها ، مينا كاري ها وغيره كه تاٌثيرشان با چنين نورپردازي دو چندان خواهد شد بكار گيرد .
بهرحال چنين بنظر مي رسد كه بايد ترجيح داد ، بويژه در موزه هاي كوچك، سيستم حد فاصل را برگزيد كه قابل تطبيق با نيازهاي مختلف وتغييرات لازم باشد ، حتي اگر چنين سيستمي مشكلات بيشتري را د دستيابي به نتايج مورد نظر بوجود آورد .
ویرایش شد:زیباباقری
----------------------------—اين نوشته ترجمه بخشهايي از يادداشت دانيل ليبسکيند در مورد طرح گسترش موزه يهود برلين است.
صحبت کردن در مورد موزه يهود برلين طي 25سال در جريان بود.
طي اين مدت بسياري از کارشناسان خبره و بازماندگان هالوکاست در مورد مفهوم و نتيجه ساختمان موزه يهود برلين بحث کردند نتيجه اين بحثها مسابقه موزه يهود بود که در سال1988_1989برگزار شد.
وقتي که من براي شرکت در اين مسابقه دعوت شدم حس ميکردم که اين پروژه براي من يک برنامه نيست از اين جهت که لازم نبود من براي فهم پروژه تحقيق کنم يا چيزي ابداع کنم بلکه من از کودکي با اين مفاهيم زندگي کرده بودم بيشتر خانواده ام را هولوکاست از من گرفته بود و خودم هم فقط چند صد کيلومتر دورتر از اينجا در لودز لهستان بدنيا آمده بودم .
سه ايده اصلي در ذهن داشتم که پروژه بر اساس آنها شکل گرفت:.
اول.عدم امکان درک تاريخ برلين بدون درک سهم بزرگ فرهنگي ,اقتصادي ,معنوي,شهروندان يهودي برلين.
دوم.ضرورت بيان اثر جسمي و روحي هالوکاست در خاطره شهر.
سوم .از ميان به رسميت شناختن هالوکاست و سهم يهوديان در برلين تاريخ اروپا و برلين استخراج ميشود.
نام رسمي اين پروژه موزه يهود است اما من اسم آنرا "بين خطوط "ناميدم .
اين کار را براي اين کردم که اين پروژه بين دو نوع خط يعني مفهوم اثر و سازماندهي و ارتباط در جريان است .
يکي از اين خطوط يک خط صاف است.اما به تکه هاي زيادي تقسيم شد.ديگري يک خط شکسته است اما به طور عجيبي ادامه پيدا کرد.
در آن زمان درسايت واقعي پروژه من همواره يک رابطه نامرئي را احساس ميکردم يک رابطه خويشاوندي بين آلماني ها و يهوديان در برلين
حتي اگر مسابقه قبل از فروريختن ديوار برلين برکزار شده بود من حس کردم
يک المان ربط دهنده که از شرق به غرب حرکت کرده است و اين رابطه را به وجودآورده بود.
انسانهاي متشخص ,کارگران ,نويسندگان ,اهنگسازان ,هنرمندان و دانشمندان و شاعران,بين سنتهاي يهودي و فرهنگ ژرمن ها رابطه اي را به وجود آوردند.من اين رابطه را پيداکردم وآنرا به صورت ستاره اي مبهم و تغيير شکل يافته کشيدم ستارهاي که در خود فشرده ميشد يا پرشي در فرمش اتفاق ميافتاد ستاره ي زرد و مبهمي که سايت را پوشانده بود اين اولين جنبه اين پروژه بود.
براي من هميشه موسيقي شانبرگ و به طور خاص دوره اي که در برلين بوده جالب بوده است,بزرگترين اثر او موسي و هارون است که کامل نشد.
در پايان اپرا موسي چيزي نمي خواند او فقط مي گويد:"آه کلمه آه کلمه"
که اشارتي است به فقدان کلمه و ميتوان اين را فهميد که اين خود يک متن است و در اين لحظه هيچ صدايي شنيده نمي شود کلمات گمشده که به وسيله موسي ادا ميشود طلبي است براي کلمه براي طلب حرکت .اين به روشني فهميده ميشود من ميخواستم آن اپرا را معمارانه کامل کنم و اين دومين جنبه اين پروژه بود .
جنبه سوم اين پروژه علاقه من به نامهاي آن کسانيست که در سالهايي سياه هولوکاست از برلين اخراج شدند.
من به دنبال اين نامها گشتم و دوجلد کتاب که حاوي اين نامها بود را از بن دريافت کردم .
آنها به طوري باورنکردني تاثير گذار بودند بخاطر اينکه آنها شامل همه نامها نشاني ها و تاريخ تولد ها و تاريخ اخراج ومکان احتمالي مرگ قربانيان هالوکاست بودند.
من نامهاي اهالي برلين و جايي که آنها مرده بودند در رجينا,در لودز,و در کمپهارا جستجو ميکردم.
چهارمين جنبه اين پروژه به وسيله خيابان والتر بنجامين شکل گرفت.
اين جنبه در راستاي 60قطعه رديفهاي ممتد در طول زيگزاگ شرکت داده شد.
هرکدام از اين ها محل اين ستاره را معلوم کرد.
سه راه زيرزميني دسترسي وجود دارد که هر کدام داستان برنامه ريزي شده جداگانه اي دارد.اولين و بلندترين به پلکان اصلي منتهي ميشودبه عنوان ادامه تاريخ برلين و نمايش فضاها در موزه يهود .
راه دوم به بيرون جريان پيدا ميکند و در نهايت به باغE.T.A. Hoffmann که نمايش تبعيد يهوديان ازآلمان است ختم ميشود.
سومين محور به ويد هالو کاست و اينستاليشن آن ختم ميشود.
اين موزه را براي همه اهالي برلين تصور کرده ام براي همه شهروندان ,نه تنها در اين زمان بلکه براي همه کساني که ممکن است روزي مواريث و آرزوهايشان را در اين فضاي خاص پيدا کنند.همراه با کنايه اي به تاريخ يهوديان برلين اين موزه صداي سرنوشت آنها را بلند کرد .
من معتقدم که اين کار معماري را به سوالات حال حاضر بشريت مربوط ميکند.
در اين کار من دست به کار ساختن معماري تازه اي بودم و درک تازه اي از موزه و شناختي تازه از روابط بين برنامه فيزيکي و خلق فضاهاي معماري .
موزه هنر گراند رپيدز
GRAM اولین موزه ای در جهان است که مورد تایید لیید LEED_ قرارگرفته است .
« ساختمان Grand Rapids Art Museum _ موزه هنر گراند رپید تلاش کرده است تا چیزهای مختلفی را در خود جمع کند . با اینکه ساختمان یک طرح و المان شهری است اما فضای مطلوبی را به وجود آورده است . این ساختمان دوست زمین است و بر روی هنر متمرکز شده است . مردم را در محیطی مطلوب است ، که مردم در آن می بینند و فکر می کنند . » Kulapat Yantrasast
موزه جدید هنر گراند در قلب گراند رپیدز قرار گرفته است ، شهرکی که به عنوان یک عمل موثر بر تجارت است . و به صورتی مدرن طراحی شده است .
طراحی ساختمان موزه علاوه بر سمبلیک بودنش به عنوان یک موزه ، ماهیتی انسانی دارد و فضایی مطلوب را برای کسانی که به هنر علاقه دارند ، به وجود آورده است .
سایه بان های بزرگ موزه حوزه مشترک فعالیت های شهری و موزه ؛ و همچنین مکانی برای تجمع است .
لابی و رستوران و کلاس های آموزشی و کلاه فرنگی مجموعه مردم را از زندگی پر تنش شهری جدا و آرامش خاطری را برایشان فراهم می کند .
در ورودی موزه وجود یک حیاط و نور طبیعی و درختان آرامش خاطریر ا به بازدید کنندگان می دهد تا آماده شوند که با دلی آسوده آثاری هنری را نگاه کنند. شیشه ها و لوله هایی که آن ها را مشبک کرده اند فضایی دلنشین را در داخل ساختمان موزه پدید می آورند .
بخش زیبای موزه در طبقه ای است که نورگیری سقفی دارد و با تغییر ساعات روز نور فضا هم تغییر می کند و گذر زمان در آن محسوس می شود .
این موزه به خاطر استفاده مناسب از نور طبیعی در فضاهای مختلف و ارتباط با زندگی شهری پیرامون خود ، و با هدف کسب افتخار اولین موزه آمریکایی مورد تایید لیید ، محتاطانه و زیرکانه طراحی شده است .
آنچه که در طراحی مورد توجه بوده است ، متعادل کردن نور در داخل ساختمان و ایجاد آرامش در آن و ارتباط با بیرون است .
موزه مرسدس بنز
ویراستار:زیباباقری