معماري موزه :
كليات :
هر زمان كه تصميم به ساختن موزه اي گرفته مي شود- كوچك يا بزرگ – مساله اساسي ومقدماتي كه بايد به آن پرداخت ، انتخاب محل است ، جايي كه امكانات مختلفي را دارا بوده كه هر يك به سهم خود بايد به دقت مورد بررسي قرار گيرد .
حال بايد ديد كه آيا اين محجل در وسط شهر يا خارج از آن باشد . تا 20 يا 30 سال پيش به خاطر تسحيلات رفت و آمد ، مركز شهر ترجيح داده مي شد . اما با افزايش تدريجي سرعت و استفاده از وسايط نقليه خصوصي و عمومي وسهولت رسيدن از نقطه اي به نفطه ديگري از شهر ، چنين تشخيص داده شد كه استقرار موزه در مركز شهر ديگر چندان اهمييتي در بر نخواهد داشت .
همين امر سبب گزينشي برتر در يافتن زميني – با قيمت ارزان – به دور از همهمه ناشي از ترافيك – مساله واقعي و رو به افزايش و هوايي با آلودگي كمتر از گرد و غبار وگازهايي كه ، اگر چه سمي هم نباشند ، وجودشان هيچ خوشايند نيست ، خواهد بود.
موزه بايد هميشه از همه نقاط شهر با وسايط حمل و نقل همگاني ، قابل دسترسي باشد ودر صورت امكان بتوان پياده به آن رسيد و حدالمقدور در جوار مدارس ، كالجها ، دانشگاهها و كتابخانه ها باشد.
حقيقت امر اين است كه همه موسسات گرفتار مسايلي مشابه هستند و از نظر طرح و نقشه نيازهاي يكسانتي دارند . صلاح در اين است كه كليه مسايل در طرح جامع شهر مورد توجه قرار گيرد تا اينكه هر كدام به طور جداگانه بررسي شوند .
امروزه موزه ها بيش از پيش به عنوان ( مراكز فرهنگي ) تلقي مي گردند . اما بايد ياد آور شد كه تنها دانشجويان از آنها بازديد نمي كنند ، بلكه افرادي با زمينه هاي مختلف به بازديد از آنها روي مي آورند و البته اين در صورتي است كه موزه كاملا در دسترس و در فاصله نزديك بوده و آمدن اين افراد به موزه حتي به عنوان گذراندن كمترين زمان از اوقات خويش نوعي تفريح آموزشي خواهند بود .
اگر چه هنوز پيش داوري در مخالفت با برپايي موزه ها در پاركها و باغهاي عمومي وجود دارد – به بهانه اين كه اين امر سبب پيدايش مشكلات بيشتري در دسترشي به آنها و مختل ساختن آرامش چنين مكانهايي مي گردد - ، اين پاركها با موزه هاي جديد مردم پسند تر مي شوند . مكانهاي ياد شده امتيازات قابل ملاحظه اي را دارا مي باشند .
كاهش خطر آتش سوزي مقابله نسبي در برابر گرد و غبار ، سروصدا ، لرزش ها ، تصاعد گازها از اتومبيل ها و كارخانه ها ، دود دودكش خانه ها و گرمخانه هاي شهر داري و گازهاي گوگردي آنها كه همواره براي آثار هنري زيانبار مي باشند .
شاخه درختان در اطراف بناي موزه به عنوان يك صافي موثر طبيعي گرد و غبار ومواد شيميايي كه مسبب آلودگي هواي شهر هاي مدرن صنعتي مي باشند به كار مي روند ، همچنين در تنظيم رطوبت هوا كه نقاشي ها وآثار چوبي به آن حساسيت دارند ، موثرند . اما بايد به اين نكته اشاره كرد ، درختاني كه بيش از اندازه به بناي موزه نزديك مي باشند مانع و يا سبب منحرف شدن نور طبيعي مي گردند كه نتيجه آن رنگ پريدگي و يا تغيير آثار است . ليكن اين عامل كم اهميت به شمار مي آيد و ميتوان ان را از ميان برداشت .
زمين اطراف موزه را ميتوان به عنوان يك بخش ضميمه به كار گرفت و در فاصله مناسبي از موزه بخشهاي تجهيزاتي و خدماتي (توليد گرما و برق ، كارگاه مرمت ، گاراژ و غيره )يا انبار ملزومات ( چوب ، پارچه ، بنزين ، روغن وغيره ) كه به دلايل بسيار وجودشان در ساختمان اصلي موزه نامناسب و خطر ناك مي باشد ، در آن بنا كرد .
از اين گذشته ، فضا – لا اقل از نظر تئوري – بايد همواره براي گسترش در آينده هم از جهت تكميل ساختمان اصلي و هم به منظور ساختن بناهاي ضميمه مناسب باشد . اينكه اگر طرح اوليه به دلايلي چند ، كه اجتناب ناپذيرند و به احتمال زياد رفع شدني هستند ، در مقياسي محدود باشد از اهميت ويژه اي برخوردار است .
زيبايي يك موزه ، چنان چه با باغ وچمن احاطه شده باشد دو صد چندان خواهد شد .و اگر آب و هوايي مساعد در كار باشد، مي توان از اين امتياز براي اراية پاره اي از انواع نمايشگاه مانند پيكره هاي باستاني يا مدرن ، باستان شناسي يا بخشهاي معماري وغيره استفاده نمود .
قسمتي از زمينهاي اطراف موزه را نيز مي توان به پارك اتومبيل اختصاص داد . اجراي طرح يك موزه نه تنها نمونة بارزي از لزوم قراردادهاي مقدماتي و ويژه بين آرشيتكت و كارفرما است بلكه مو.يد همكاري نزديك ومستمر آنان مي باشد .
بايد گفت كه چيزي بعنوان طرح يك موزة مطلق كه براي هر حالت وجرياني مناسب باشد وجود ندارد .برعكس هر حالت وموقعيت ، شرايط ، تجهيزات ، ويژگيها ، اهداف ومسايل مربوط به خود را دارا مي باشد كه ارز يابي و تشخيص هر يك نخستين وظيفة مدير موزه خواهد بود . همچنين برعهدة اوست كه شرحي دقيق از نتيجة نهايي طرح را در اختيار آرشيتكت بگذارد ودر اجراي مراحل پي در پي كار با او به مشاركت بپردازد – بدان خاطر كه مبادا ساختمان موزه بدون رعايت مجموعه هاي فني وحرفه اي مورد نياز موزه هاي مدرن به اتمام برسد .
نكتة ديگري كه بايد بدان اشاره كرد اين است كه ساختمان جديد براي بر پايي يك موزة كاملا تازه مورد استفاده قرار خواهد گرفت ( كه محتويات آن بايد بتدريج گرد آوري شود ) يا اينكه محلي براي استقرار دايمي يك مجموعه موجود آماده خواهد شد .
در صورت اول امتيازاتي براي حل مسايل خواهيم داشت ومي توانيم در مورد يك شكل ايده آل از موزه تصميم بگيريم اما توجه به نارسايي شروع كار در طرح يك موزة مطلق كه بر پايه اي كاملا مبهم و فرضيه هايي تئوري قرار گرفته بايد گفت به احتمال بسيار زياد پيشرفت هاي آيندهبراي آن مفهومي نخواهد داشت . در حالت دوم بايد دقت كنيم با طرح يك بناي كاملا منطبق بركيفيت و كميت آثار هنري و مجموعه هاي تشكيل دهنده هستة مركزي موزه ،كار را به افراط نكشانيم و نياز هاي آينده و امكانات پيشرفت را بايد همواره پيش بيني و مقدمات آنرا آماده كنيم .هم چنين بايد توجهي اساسي به ويژگي موزة جديد در رابطه با مجموعه هايش مبذول داشت البته اين مجموعه ها ممكن است از انواع مختلف ( هنري ، باستان شناسي ،فني و … ) و متاثر از نيازهاي گوناگون باشد .طبيعتا هر گونه مجموعه و هر وضعيتي نياز هاي كلي ويژة خود را دارا مي باشد و بطور چشمگيري ساختمان ، شكل ، ابعاد و سالنهاي نمايش و بخشهاي خدماتي تحت تاثير قرار ميدهد بطور مثال يك گالري نقاشي نمي تواند چنان طراحي گردد كه بگونه اي برابر در اراية نقاشيهاي قديمي و مدرن مورد استفاده قرار گيرد . چراكه جدا از عاملي كه زيبايي در بكار گرفتن زمينه هاي مختلف براي هر دو گروه بكار مي گيرد ، بديهي است كه يك گالري ويژة نقاشيهاي قديمي بطور نسبي ( ثابت ) مي باشد ، در صورتي كه ظاهر يك گالري مدرن بخاطر سهولت بيشتري كه در افزودن آثار ، تغييرات و تزيينات مجددش وجود دارد ( متحرك) بنظر مي رسد . در حالت اخير ، نه تنها معماري نماي ساختمان، بلكه كل ساختمان بايد از نظر سهولت وسرعت جابجايي و تعويض نمايشگاه طرح ريزي شود . حمل ونقل پيكره هاي سنگين ، تطابق جا و منابع روشنايي در نهايت تناسب با آثار هنري بايد تا حد ممكن هم براي نمايش فردي و هم جمعي ، بنا بر اهميت وتاكيدي كه بر آنها ميشود ، سخت مورد توجه قرار گيرد .
يك موزه نه تنها هماهنگ با اهداف ، كيفيت ونوع آثار نمايشي ، بلكه بايد با توجه به پاره اي از ملاحظات اقتصادي واجتماعي طرح ريزي گردد. براي نمونه چنانچه در شهري تنها يك موسسه باشد كه براي برخي از مقاصد فرهنگي ( اجراي تئاتر ، سخنراني ، كنسرت ، نمايشگاه ، اجتماعات ، دوره هاي آموزشي و غيره ) قابل استفاده تشخيص داده شود ، بي مناسبت نيست كه در برآورد هاي اوليه منابع مالي كه مي توان بر آن تكيه داشت روي طبيعت ساكنين محلي، تمايل پيشرفت آنها برطبق آمار، سهم هر گروهي كه جذب هر يك از فعاليت هاي موزه اي شده اند ، حساب كرد .
در حقيقت كلمة موزه مشتمل بر امكانات بسياري است و آرشيتكتي كه مامريت ساخت آنرا به عهده دارد بايد- قبل از همه براي خود – نتنها ماهيت ويژة موزه اي راكه بايد بسازد ، بلكه عامل مكمل پيشرفت و اهدافي كه مي توان در رابطه با آن پيش بيني نمود مشخص نمايد .
ممكن است آينده شاهد تغييرات اساسي و مهمي از درك كنوني از موزه ها باشد . اگر معماري كه موزه اي را طراحي ميكند براي سهولت تطابق طرحش با ابداعات، پيشرفتها و امكانت عملي و زيبايي جديد مجاز به اقدام باشد ، كار او معتبر تر وبا دوام تر مي گردد . يك موزه هيچ شباهتي با يك نمايشگاه ندارد كه بعد از مدتي كوتاه برچيده شود ودر مكاني ديگر و به شكلي ديگر برگزار گردد .
كار يكروزه و بي دوام حتي زمانيكه امكان تغييرات يا ترتيبات موقت بدست ميدهد هيچ هماهنگي با ويژگي يا ظاهر موزه ندارد .
اين ملاحظات را هنگامي كه طرح معماري موزه تهيه ميگردد بايد به خاطر داشت . بنا بر تعصبي كه هنوز تا اندازه اي متداول است، اگر چه بتدريج در شرف منسوخ شدن مي باشد ، بناي يك موزه بايد نمايي باشكوه و بشكل بناهاي تاريخي داشته باشد . بدترين نتيجه اينست كه در جريان آن پذيرش سبك معماري قديم جستجو ميگردد . همه با نمونه هاي تاسف آور بناهاي جديدي كهع بتقليد از عهد باستان ساخته شده اند آشنا هستيم . اين بناها بطور محسوسي تاثير ضد تاريخي برجاي مي گذارند ، چون ملهم از منظرة دروغين تاريخي است .
تعصب بي مورد ديگري نيز وجود دارد ، بدين معني كه اگر مكاني كلاسيك براي آثار هنري باستاني در محيطي مدرن بكار گرفته شود وقار قابل احترامشان لطمه مي بيند و از ارزش زيباييشان كاسته مي گردد . اگر چه سبك ساختمان بايد هم گام با عصر حاضر و زائيدة خلاقيت طراحش باشد،ولي نبايد جنبة معماري پاياني براي آن به حساب آيد . به مفهومي ديگر نبايد تمامي تلاش خود را در طراحي سالنهايي كه از نظر معماري خوش آيند باشند بكار گيريم ، بلكه بذل توجه به آثار بنمايش گذاشته شده ، تامين ارزش لازم و تثبيت اهميت آنها نيز بسيا مهم است . موزه اي كه در آن آثار هنري د زمينة ويژه اي ارائه شده است ومعماري باشكوه در نماي آن بكار رفته است نمي تواند شاهد موفقيت چنداني باشد ، از سويي ديگر مو.زه اي نيز كه درجهتي ديگر راه افراط در پيش گرفته و ماشين وار به انجام وظيفه پرداخته ، كه نتيجة آن پيدايش رخوتي در بيننده است، نخواهد توانست تناسب فضايي بين آثار هنري و ديگر آثار نمايشي برقرار سازد . چنين موزه اي آكنده از جوي بي روح وسرد خواهد بود .
چنين بنظر مي رسد كمال مطلوب جايي بين اين دو نهايت است هدف رعايت تناسب مي باتشد كه همواره بايد به هنگام طرح ريزي موزه مد نظر قرار گيرد تا اطمينان حاصل شود كه باز ديد كننده آنرا محيطي صميمانه با جوي خوش آيند وجذاب احساس كند و كيفياتي را شاهد باشد كه گويي در خانة خويش است .
برپايي محلي مطابق با فكر و انديشه و خلق و خوي هر شهر وند با پايه هاي مختلف تحصيلي وظيفة مشكل واساسي آرشيتكت ، در عين حال رئيس موزه است . بيشترين پيشرفت در اين امر به نوع ذائقة هردو، در چگونگي درك واحساس بشري آنان بستگي دارد و بايد دست در دست هم با مهارتهاي حرفه اي خويش گام بردارند .
کلیات معماري موزه
page revision: 1, last edited: 27 Oct 2007 15:47